كيهان/سبد آرزوها !
پس از حوادث سال 88 در ايران، آمريكا، چنانكه پيش از اين به تفصيل گفته ايم، راهبرد «تركيب گزينه ها» را در مقابل ايران در پيش گرفت.
«سبد آرزوها !»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛گام نهادن در يك فرايند جديد مذاكراتي با غرب -كه احتمالا به زودي رخ خواهد داد- بدون مطالعه دقيق تجربه گذشته و استخراج درس هاي كليدي آن، داراي مخاطرات بزرگي است. اگر فرض كنيم ايران مذاكره را براي مذاكره نمي خواهد، كه دقيقا همينطور است به اين دليل كه ايران استراتژي خود را «دست يابي به راه حل» قرار داده نه «خريد زمان»، آن وقت درس آموختن از گذشته اهميتي صدچندان پيدا مي كند چرا كه تجربه 7 سال مذاكره هسته اي به خوبي نشان داده برخي از طرف هاي مذاكراتي ايران اصلا نمي خواهند مسئله حل شود و برخي ديگر راه حلي براي آن در نظر مي گيرند كه معنايي جز پاك شدن صورت مسئله ندارد. به طو رمشخص آمريكايي ها در پي آن هستند كه انتهاي مذاكرات با ايران ايجاد رويه اي جديد در مناسبات بين المللي باشد كه با نفي تمامي معاني صلح آميز غني سازي اورانيوم، آن را صرفا به مثابه «بخشي از مسير سلاح» تعريف و لذا ممنوع مي كند. در نتيجه، براي آمريكا تا زماني كه توان تحميل چنين موضوعي را به ايران ندارد، بهترين حالت آن است كه مذاكرات را آنقدر كش بدهد تا شايد امكان آنچه مي خواهد فراهم شود. مورد ديگر مربوط به روس هاست. رويه روس ها در 5 سال گذشته -از سال 2006 به اين سو- همواره اين بود كه تلاش كند هيچ كدام از دو طرف (ايران و آمريكا) برنده نباشند. خاصيت اين وضعيت براي روس ها اين است كه مي توانند به چانه زني با هر دو طرف بپردازند و از هر دو طرف بابت انعطاف هايي كه به خرج مي دهند -يا نمي دهند- امتياز مطالبه كنند. به اين ترتيب، روس ها هم دركش پيدا كردن موضوع نفع دارند و تا همين جا توانسته اند از طريق «بازي در گسل هاي مذاكراتي» برخي از مهم ترين مسائل خود را با غرب را اگر نگوييم حل كنند، لااقل مسكوت بگذارند. تحت اين شرايط و تا زماني كه موقعيت طرفين به طور راهبردي تغيير نكند، انتظار دست يابي به راه حل و متقاعد شدن همه بازيگران به اينكه اين بازي ديگر تمام شده، كار آساني نخواهد بود. با اين حال به نظر مي رسد نشانه هايي هست كه تغييراتي در اين روند طولاني در حال وقوع است. پس از حوادث سال 88 در ايران، آمريكا، چنانكه پيش از اين به تفصيل گفته ايم، راهبرد «تركيب گزينه ها» را در مقابل ايران در پيش گرفت. پيش فرض اين راهبرد آن است كه 1- هيچ راهبرد تك گزينه اي قادر به تاثير بر ايران، آنطور كه غرب مي خواهد، نيست. معني اين جمله آن است كه آمريكا پذيرفته ايران نيرومندتر از آن است كه بتوان محاسبات استراتژيك آن را صرفا با اعمال -ولو قدرتمند- يك گزينه مانند تحريم يا ايجاد ناآرامي داخلي در كوتاه مدت تغيير داد. 2- پيش فرض دوم آن است كه غرب احساس مي كند در موقعيتي است كه گزينه هاي مختلفي عليه ايران در اختيار دارد يا به عبارت بهتر سبد گزينه هاي آن خالي نيست. تحت اين شرايط، آمريكايي ها به اين تحليل رسيدند كه بهتر است به جاي استفاده از يكي از اين گزينه ها، تركيبي از همه آنها را با هم به كار بگيرند. كدهايي وجود دارد كه نشان مي دهد نتيجه تيم مسئول پرونده ايران در دولت اوباما به اين تحليل رسيد كه در پيش گرفتن يك استراتژي تركيبي مي تواند اولا باعث شود كه گزينه هاي مختلف همديگر را تقويت كرده و بر تاثير يكديگر بيفزايند و ثانيا تنها در صورتي كه چند اهرم فشار همزمان بر ايران فشار بياورد، اين احتمال وجود دارد كه ايران بازنگري در محاسبات خود راجع به برنامه هاي هسته اي و منطقه اي اش را آغاز كند! كل آنچه را كه از بهار 88 به اين طرف در محيط امنيت ملي ايران بويژه در بحث هسته اي رخ داده مي توان با اين مدل توصيف كرد. ابتدا با استفاده از روش هاي رسانه اي، اطلاعاتي و مالي فتنه اي سياسي در داخل ايران ايجاد شد، بعد ابزارهاي سياسي، اطلاعاتي، مالي و ديپلماتيك به كار گرفته شد تا اين فتنه در زماني كوتاه هر چه نيرومندتر شود. به محض اينكه سرويس هاي اطلاعاتي غربي به اين نتيجه رسيدند فتنه داخلي در ايران براي تيره كردن روابط مردم با نظام در ايران بي تاثير بوده است، اعمال تحريم هاي جديد در دستور كار قرار گفت. درست است كه غربي ها همواره با رياكاري و حتي بايد گفت بي چشم و رويي ادعا كرده اند كه در تحريم ها نظام را هدف گرفته اند نه مردم را، با اين حال نگاهي ساده به محتواي تحريم ها نشان مي دهدكه هدف اصلي مردم ايران بوده اند. اين البته عجيب هم نيست چرا كه آمريكا يي ها و صهيونيست ها تا امروز هم بارها گفته اند مشكل اصلي در ايران مردم ايران هستند و همه انرژي كه در پس استراتژي مقاومت نظام جمهوري اسلامي وجود دارد از ايماني نشأت مي گيرد كه در جان هاي تك تك مردم جاي گرفته است. فتنه88 در آغاز اين توهم را براي غرب بوجود آورد كه توان تدبير متقابل نظام و انگيزه مقاومت مردم ايران در مقابل فشار خارجي همزمان كاهش پيدا كرده است. به تعبير يكي از استراتژيست هاي صهيونيست در كنفرانس سال گذشته هرتزليا، غرب به اين نتيجه رسيده بود كه «نظام در ايران درست تصميم نمي گيرد، مردم هم درست عمل نمي كنند». اين نوع نگاه به وضع داخلي ايران، باعث شد غربي ها در كنار گزينه ايجاد ناآرامي در داخل ايران، گزينه تحريم را هم وارد صحنه كنند. تيم امنيت ملي اوباما تصور مي كرد اگر تحريم ها در زمان مناسب اعمال شود و محتواي آن هم زندگي روزمره مردم را هدف گرفته باشد، آن وقت تركيب دو گزينه تحريم و ناآرامي داخلي -كه انتظار داشتند اولي دومي را هم تقويت كند- به همراه تشديد دو گزينه عمليات اطلاعاتي و رسانه اي، مي تواند وضعيتي در داخل ايران بوجود بياورد كه يا كنترل به طور كامل از دست نظام خارج شود و يا اينكه لااقل اوضاع آنقدر به هم بريزد كه كه ايران براي جمع و جور كردن حاضر به واگذار كردن امتيازهايي در پرونده هاي هسته اي و منطقه اي باشد. علت اينكه بنيامين نتانياهو دوست اسراييلي سران فتنه، آن همه اصرار مي كرد كه «اگر الان وقت تحريم نيست، پس كي وقت تحريم است» (؟!) دقيقا همين بود كه اسراييلي ها فكر مي كردند دوستان داخلي شان در ايران فرصتي طلايي بوجود آورده اند كه به هيچ قيمتي نبايد آن را از دست داد. گزينه بعدي كه با صحنه گرداني اسراييل و بازي البته نه چندان ماهرانه آمريكايي ها به اين فرايند تزريق شد، تهديد به حمله نظامي بود كه تقريبا به يك باره از جانب برخي آمريكايي ها آغاز شد. براي كساني در داخل ايران كه كل اين وقايع را از يك منظر راهبردي رصد و تحليل مي كردند، وارد شدن اين گزينه جديد به صحنه اصلا غير منتظره نبود؛ بلكه بايد گفت آن را پيش بيني هم كرده بودند. اسراييلي ها از مدت ها قبل گفته بودند كه تركيب 4 گزينه تحريم، ناآرامي داخلي، عمليات رسانه اي و عمليات اطلاعاتي بدون روي ميز بودن يك «تهديد نظامي» قادر به تحت تاثير قرار دادن ايران نخواهد بود. تعبير اوزي آراد مشاور امنيت ملي اسراييل اين است كه ايران تنها زماني كه تصور كند گزينه هاي فعلي ممكن است منجر به بالفعل شدن يك گزينه نظامي شود، ممكن است از اين گزينه ها تاثير بپذيرد! اكنون ظاهرا نوبت آن رسيده كه حلقه آخر اين زنجيره به آن متصل شود و آن گزينه مذاكره است. آمريكايي ها از قبل گفته اند اين گزينه را زماني فعال خواهند كرد كه احساس كنند ايران آمادگي نشستن پشت ميز مذاكره « آنطور كه آنها مي خواهند» را پيدا كرده باشد. تيم اوباما علي رغم ناكامي هاي آشكاراصرار دارد به متحدانش بقبولاند كه حالا آن زمان فرا رسيده است! كل اين فرايند را بايد نه به عنوان مجموعه اي از واقعيات بلكه به عنوان مجموعه اي از آرزوها در نظر گرفت. ما در اينجا استراتژي آمريكا را به شكلي مجمل تصوير كرديم تا فاصله اي كه بين طراحي و واقعيت وجود دارد، خود را به خوبي نشان دهد. آمريكايي ها در 2 سال گذشته اولا نتوانستند گزينه هايي از آن نوع كه توقعش را داشتند ايجاد كنند و مهم تر از آن، در تركيب اين گزينه ها با هم شكست هاي روشني خوردند. وقتي تحريم ها اعمال شد، توقع غربي ها اين بود كه نخبگان و مردم يكپارچه روبروي نظام بايستند و با تحريك امثال موسوي و كروبي ناآرامي هاي خياباني دوباره احيا شود. انصافا موسوي و كروبي همه سعي شان را كردند اما تحريم ها به جاي اينكه مردم را مقابل نظام قرار دهد اجماع داخلي در ايران در مورد ريشه هاي آمريكايي سران فتنه را كامل كرد و فرصتي ديگر بوجود آورد تا نظام توانايي هاي مهار بحران خود را به رخ جهانيان بكشد. مورد بنزين را در نظر بگيريد. مي توان كتاب ها نوشت درباره اميدي كه آمريكايي ها و دوستانشان چه اميدهايي به فشار ناشي از تحريم بنزين ايران بسته بودند. در ميان طيف هاي راديكال ضد ايراني دراروپا و آمريكا اجماع وجود داشت كه تحريم بنزين تنها ابزاري است كه در زماني بسيار كوتاه «مسئله ايران» را «به طور ريشه اي» حل خواهد كرد. اكنون نتيجه پيش چشم همه است. ايران با يك تاكتيك صنعتي، همه بنزين مورد نياز خود را در داخل توليد مي كند در عين حال كه واردات بنزين به هيچ وجه صدمه جدي نديده است. اكنون آمريكايي ها پاي ميز مي آيند در حالي كه همه گزينه هاي خود را سوزانده اند و به همين دليل ايران هم تصور مي كند كه حالا بهترين وقت مذاكره است. واقعا غرب ديگر مي خواهد با چه چيزي ايران را تهديد كند؟ آيا گزينه ديگري هم باقي مانده؟ مذاكره، نه آخرين حلقه از يك زنجيره به هم پيوسته بلكه ابزاري از سر ناچاري است كه آمريكا تصور مي كند مي تواند با آن از هم گسيختگي هاي استراتژي «تركيب گزينه ها» را رفو كند.
دیدگاه تان را بنویسید