
سرویس اجتماعی «فردا»: تقریبا یک دهه از انتشار ویژه نامههای نوروزی میگذرد. اوایل دهه ۸۰ بود که برای اولین بار ویژه نامههای نوروزی منتشر شدند و پس از مدتی مطبوعات متفاوت شروع به انتشار آنها کردند. هر روزنامه و مجلهای که سرش به تنش میارزید، با نزدیک شدن فصل بهار شروع کرد به برنامه ریزی برای انتشار این گونه ویژه نامهها، که اغلب با عناوینی چون عیدانه، سالنامه، ویژه نامه نوروز، نوورزنامه، نوروز و... نام گذاری میشدند.
در ابتدا، این نوشتهها در برگههای کاهی ۲۵ در ۳۵ با حداکثر ۳ رنگ چاپ میشدند. داخل آنها هم پُر بود از مطالب جسته و گریخته که برای پر کردن صفحات و افزایش حجم این ویژه نامهها استفاده میشدند. به اضافه غلطهای املایی فاحشی که خواننده را پس از خواند ن یک صفحه از ادامه مطالعه دلزده میکرد. مطالبی که از سیاست داخلی گرفته تا موضوعات ادبی و هنری را در بر میگرفتند. پس از چند سال، این آشفته بازار سر و سامانی گرفت و سالنامهها به صورت وزینتر و شکیل تری انتشار پیدا کردند. قطع مناسبی برای آنها در نظر گرفته شد، کیفیت برگهها بهبود پیدا کردند و حتی جلد و عکس روی جلد نیز برای آنها تعبیه شدند. مصاحبه با افراد شاخص، گفتگوهای اختصاصی و... نیز به آنها افزوده شد. خلاصه وقتی این سالنامهها منتشر میشدند، کشکولی بودند از مباحث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، ورزشی، مرورسال و چهره سال و.....
تا همین سال پیش بیشتر سردبیران و مدیرمسئولان مطبوعات بر این باور بودند که حجیم بودن این ویژه نامههای نوروزی، اعتبار بیشتری به آنها خواهد داد. عدم انتشار چنین ویژه نامههایی برای روزنامه یا مجلهای کسرشان مجله تلقی میشد و همه دست در دست یکدیگر برای انتشار این مجلات میدادند ویژه نامههایی که در حکم نزول قرآن بودند. در نتیجه بخشهای مختلفی برای سالنامهها فصل بندی میشدند و قطر سالنامهها، هرسال قطورتر از سال پیش راهی کیوسکهای روزنامه فروشی میشدند. به طوری که کم کم در ۲۰۰ صفحه منتشر میشدند. این روند به گونهای شده بود که روزنامه یا مجلهای که در کل سال ۱۰ خبر یا تحلیل ادبی و هنری چاپ نکرده بود، در پایان سال چنان حجم عظیمی از صفحات را به این مطالب اختصاص میداد که تعجب خوانندگان را بر میانگیخت.
در اوایل چون تعداد این گونه ویژه نامهها کم بودند، فرصت بیشتری برای مطالعه و مداقه در مطالب فراهم بود. اما با گسترش و مبدل شدن این سنت به عادت سالیانه (کاری که اکثر ما ایرانیان به آن عادت داریم) اسامی خاصی در این ویژه نامهها تکرارمی شدند. به قول معروف شاهد از غییب رسید، نمونه حی و حاضر آن هم امروز بر روی کیوسکها دیده میشود. امسال پس از اینکه اصغر فرهادی کارگردان شهیر ایرانی توانست جایزه خرس طلایی برلین را از آن خود کند، بسیاری از مجلات فرهنگی کشور عکس روی جلد را به این کارگردان و بازیگران فیلم اخیر او اختصاص داده و گفتگوها و مصاحبههای فراوانی را از او و همکارانش منتشر کردند.
این ابتکارات در حالی انجام میگرفتند که مسئولین عرصه مطبوعات اصلا و ابدا توجهی به مخاطبین و خوانندگان این قبیل نوروزنامهها نمیکردند. خیل عظیم برگهها موجب میشدند، فردی که دو روزنامه و سه ماهنامه در لیست مطالعات خود داشت، در پایان سال با حداقل ۴ ویژه نامه ۲۰۰ صفحهای مواجه شود. این شرایط موجب میشدند که بسیاری از این مطالب خوانده نشوند و یا صرفا فرد به ورق زدن آنها اکتفا کند و عطای مطالعه را بر لقایش ترجیح دهد. زیرا در ایام عید، جدای از بازدیدها و عید دیدنیها، به اندازهای کارهای معوقه وجود دارند که دیگر رمقی برای مطالعه باقی نمیماند.
از سوی دیگر، با گسترش فضای مجازی از نیمه دهه ۸۰ به این سو و ایجاد سایتهای خبری و تحلیلی فارسی، خواه ناخواه تعداد مراجعه کنندگان به رسانههای مکتوب و چاپی تنزل پیدا کرد. شاهد آن هم کاهش تیراژ مطبوعات و افزایش مراجعه کنندگان به سایتها در سالهای اخیر میباشد. گسترش فضای مجازی در کشور حتی موجب شد که علاوه بر روزنامهها بسیاری از مجلهها هم برای خود وب سایتی را ایجاد و راه اندازی کنند و در برخی یا کل مطلب خود را در اختیار خوانندگان قرار دهند.
در این میان به پدیده «کاسههای گدایی» نیز که بر روی بامهای خانهها جا خشک کردهاند نیز بایستی توجه شود. شبکههای تلویزیونی که در هر ساعت از شبانه روز برنامهای را برای مخاطبان خود طراحی و آماده کردهاند و به مانند جادوگران هر لحظه چشمهای از تواناییهای خود را نمایان میسازند.
خوشبختانه با پایان یافتن این دهه و خوابیدن تب سالنامه نگاری، مدیران عرصه مطبوعات متوجه این کاستیها شده و در سالنامههای امسال خود (۱۳۸۹) تلاش کردهاند حجم مطالب خود را کاهش دهند. نکتهای که بسیاری از گردانندگان عرصه مطبوعات صرفا با مشاهده چنین ویژه نامههایی در نمونههای خارجی، به ضعفها و کاستیهای خود پی میبردند. برای مثال مجله تایم که به گواهی بسیاری از مدیران مطبوعاتی نمونه کامل یک مجله است، صفحات آن در هر هفته به ۶۰ صفحه نیز نمیرسد. این مجله حرفهای، به جای انتشار حجم عظمی از مطالب یا پوشش دادن چندین پرونده، در هر هفته صرفا به یک پرونده اصلی و چندین پرونده فرعی اکتفا میکند. مدیران ارشد این مطبوعات به درستی متوجه مقتضیات دنیای مدرن شدهاند.
حال باید دید که این روند تکاملی که از یک دهه پیش در ایران آغاز گشته است در آینده نیز به روند خود ادامه خواهد داد یا خیر؟ در میان تکلیف مخاطبان مجلات چه میشود؟ آیا آنها نیز میتوانند خود را با این خیل عظیم کاغذها تطابق دهند یا بایستی در آتش شعله ور مطبوعات همچنان بسوزند و دم برنیاورند؟
دیدگاه تان را بنویسید