جمهوری اسلامی/پيامدهای سقوط چهارمين ديكتاتور
سرانجام سرهنگ معمر قذافي، ديكتاتور ليبي نيز سقوط كرد و شمار ديكتاتورهاي عرب منتظر سقوط كه از فهرست حاكمان حذف شده و در فهرست محكومان قرار گرفتهاند به چهار نفر رسيد. اين رقم، مربوط به هفت ماه گذشته است و اگر به آمار سالهاي اخير مراجعه كنيم بايد صدام را نيز به اين فهرست اضافه نمائيم كه در آن صورت تعداد ديكتاتورهاي ساقط شده و محكوم عرب به 5 نفر ميرسد. اين رقم براي جهان عرب، رقم قابل توجهي است، به ويژه كه آنچه در ماههاي اخير رخ داده نشان ميدهد سيل بنيان كني كه در كشورهاي عربي به راه افتاده قابل مهار شدن نيست و هر لحظه ممكن است به سراغ يكي ديگر از رژيمهاي ديكتاتور عرب برود و آنها را نيز ساقط كند. آنچه در هفتهها و روزهاي اخير در تعدادي ديگر از كشورهاي عرب رخ داده، همين واقعيت را نشان ميدهد. خود ديكتاتورهاي عرب نيز از سرنوشت بن علي، مبارك، علي عبدالله صالح و قذافي دچار وحشت شده و براي آينده خود بشدت احساس نگراني ميكنند. تاكنون امتياز دادنهاي ديكتاتورهائي كه در صف انتظار قرار دارند نيز هيچ مشكلي را حل نكرده و ملتها را براي به زير كشيدن آنها از مسند حكومتي مصممتر نموده است. اين روزها شرايط خاص ليبي در صدر اخبار قيامهاي جهان عرب و شمال آفريقا قرار دارد. اوضاع ليبي از دو نظر قابل تأمل است. يكي حاكميت بعد از قذافي و ديگري اهداف غربيها كه با حملات نظامي ناتو به طرابلس تلاش كردند خود را در آينده ليبي سهيم نمايند. بدين ترتيب، آنچه تاكنون در مورد ليبي اهميت دارد و بايد مورد توجه قرار گيرد سقوط قذافي نيست بلكه پيامدهاي اين سقوط است. طي روزهاي اخير، بسياري از نزديكان قذافي كه پايههاي حكومت وي بر دوش آنان بود يا به مخالفان پيوستند و يا فرار كردند. مهمترين رويدادها در اين زمينه، پيوستن سرگرد جلود مرد شماره 2 حكومت قذافي به مخالفان، تسليم شدن فرزند ارشد قذافي به انقلابيون، فرار ساير اعضاي خانواده قذافي به خارج از كشور، پناهنده شدن نخستوزير ليبي به تونس، و پيوستن گارد ويژه وي به مخالفان است. اين رويدادها كه به سرعت از اولين روز هفته جاري اتفاق ميافتادند كاملاً نشان ميدادند كه سقوط ديكتاتور ليبي بسيار نزديك شده و ديگر هيچ چيزي نميتواند مانع آن شود. اين رويدادها از فروپاشي حكومت بسته و بشدت كنترل شده قذافي خبر ميدادند و اكنون اين واقعيتها با عرياني هرچه تمامتر خود را نشان داده است. اين رويدادها، دقيقاً همانهائي هستند كه در آستانه سقوط همه ديكتاتورها مشاهده شدند و عجيب است كه هيچيك از ديكتاتورها حاضر نيستند نشانههاي آشكار سقوط قريب الوقوع خود را درك كنند و تا ديرتر نشده فكري به حال خود نمايند و با لجبازيهاي خود كار را خرابتر نكنند. اين وضعيت براي شاه ايران در سال 1357، براي صدام در سال 1382 و براي بن علي و مبارك و علي عبدالله صالح در ماههاي اخير نيز پيش آمد ولي آنچه بر سر گذشتگان آمد مايه عبرت بعديها نشد. لجبازي قذافي و اصرار او براي ماندن، سبب شد اكثر شهرهاي عمده ليبي به ويرانه تبديل شوند، تركيب مخالفان آنقدر متنوع شود كه حكومت بعد از قذافي وضعيتي نامعلوم داشته باشد و قدرتهاي چپاولگر غربي براي غارت ثروتهاي ليبي و نفوذ در حاكميت آينده آن جاي پاي خود را محكم كنند. اين شرايط، آينده بسيار خطرناكي را براي ليبي ترسيم ميكند و كشوري را كه 42 سال قبل از چنگال استعمار و استثمار رهيده بود بار ديگر تسليم استعمارگراني با حرص و طمع بيشتر و ادعاهاي چند برابر مينمايد. اگر فقط ويرانيهاي ايجاد شده توسط خود قذافي و جنگندههاي ناتو را در نظر بگيريم، ترميم آنها هزينهاي برابر درآمد چندين سال نفت ليبي را خواهد بلعيد. عجيبترين نكته در ماجراي ليبي اينست كه آنكس كه اين كشور را از چنگ استعمار نجات داد، خود او آنرا به استعمارگران تحويل داده است. اين واقعه نشان ميدهد ديكتاتورها به نقطهاي ميرسند كه غير از خود حاضر نيستند هيچكس را ببينند و غير از نظر و رأي خود حاضر نيستند رأي و نظر ديگري را بپذيرند. اين خود بزرگ بيني به جائي ميرسد كه ملت و كشور و امكانات و حتي سوابق انقلابي خود ديكتاتور هم در برابر اميال او قرباني ميشوند. عملكرد ديكتاتورهائي كه در اين سالها به اوج خودكامگي رسيدند و در برابر اراده ملتها مقاومت كردند، همان جمله تاريخي هارون الرشيد را تداعي ميكند كه گفت: الملك عقيم. قذافي ميتوانست در همان روزهاي آغازين مخالفت مردم با ادامه حكومت وي، در زمستان سال گذشته، به خواست مردم تن بدهد و حكومت را به منتخبان مردم بسپارد ولي به جاي اين كار اعلام كرد مخالفان وي يك مشت مزدور و اراذل و اوباش يا وابسته به بيگانگان هستند. گاهي نيز آنها را موش ناميد و حتي با هزينه كردن پولهاي كلان از بيت المال، افراد قبيله خود را به جان مردم انداخت تا مردان را بكشند و زنان را مورد تجاوز قرار دهند. او همه اين جنايات را مرتكب شد تا حكومت خودكامه خود را ادامه دهد. قذافي حتي حاضر نشد به ميانجي گريهاي بينالمللي اعتنا كند و نقطه نظرات آنها را مورد بررسي قرار دهد و در تصميم گيريهاي خود لحاظ نمايد. ميانجيهاي آفريقائي هم نتوانستند ديكتاتور ليبي را قانع كنند با مردم خود كنار بيايد و به وارد آمدن اينهمه ضربه و خسارت به كشور راضي نشود. اتفاقاً مردم ليبي توقع زيادي نداشتند و بارها اعلام كردند كه حاضرند گذشته را ناديده بگيرند و كناره گيري قذافي يا خروج وي از كشور را پايان ماجرا تلقي نمايند. اين، فرصت مناسبي براي قذافي بود تا خود را نجات دهد و اينهمه بدنامي براي خود و اينهمه ويراني براي كشور و خطر بزرگ نفوذ قدرتهاي استعماري در اركان حكومتي ليبي را با دست خود رقم نزند. اكنون سرهنگ قذافي، كه روزي به عنوان يك انقلابي و ناجي وطن از چنگ استعمارگران مطرح بود، درحالي به پايان حكومت و عمر خود رسيده كه نام او در فهرست بدنامترين ديكتاتورها در تاريخ به ثبت رسيده است. اين واقعه مهم تاريخي، پندهاي زيادي با خود دارد اما افسوس كه ديكتاتورها اهل پند گرفتن نيستند.
دیدگاه تان را بنویسید