پیرترین رفتگر شهر به آرزوهایش می رسد
اما شاید زیباترین لحظه در این ملاقات بامدادی شنیدن خبر بازنشستگی و تامین مسکن "باباعبدالله" بود. بغض "باباعبدالله" و خیلی های دیگر شکست ... پیرمرد نمی دانست چه بگوید ... دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و زیر لب چیزهایی گفت ...


پیرترین رفتگر شهر تهران که این روزها مورد توجه رسانه ها قرار گرفته و موضوعاتی بعضا عجیب و غیر واقعی مثل "به کما رفتن از گرسنگی" و "اخراج به دلیل انجام مصاحبه" درباره او شنیده می شود صبح امروز و در حالی که بنا به ادعا و اصرار بعضی رسانه ها همچنان در حالت کما به سر می برد! با پای خود در دفتر شهردار منطقه 5 حضور یافت و خبر تامین مسکن و بازنشستگی اش را از زبان سعید طلوعی شهردار این منطقه شنید . به گزارش «فردا» به نقل از تهران سما، "عبدالله مرحومی" که در شهرداری او را "باباعبدالله" صدا می زنند امروز در حالی که به سختی می توانستیم لهجه کردی او را متوجه شویم ماجرای کسالت و بستری شدنش در بیمارستان را برای ما تعریف کرد . "بابا عبدالله" به ما گفت که 3 روز قبل به دلیل جاری شدن خون از بینی اش با آمبولانس اورژانس به بیمارستان حضرت رسول(ص) منتقل شده و خودش حدس می زد که این خونریزی بینی ناشی از تصادفی باشد که سال های قبلش برایش اتفاق افتاده و این چندمین باری است که کسالت به سراغش می آید . او همچنین گفت در یک شبی که در بیمارستان بستری بوده مراقبت خوبی از او صورت گرفته و فردای آن روز (یعنی دو روز قبل) هم با نظر پزشکان به اتفاق پسرش از بیمارستان مرخص شده است . از رفتگر پیر شهرمان که از یازده سالگی کار می کرده و هم اکنون ماهی 305 هزار تومان حقوق می گیرد می پرسیم که بزرگترین آرزویت چیست و اوهم دوباره مثل دفعات قبل که در معرض این سوال قرار گرفته به سرعت پاسخ می دهد "دلم می خواهد بازنشسته شوم" . البته از حرفای او این را هم می شود فهمید که علاقه 17 ساله ای که میان او و هم محله ای های محل خدمتش شکل گرفته چیزی نیست که به این سادگی ها فراموش شود . البته ما هم به "بابا عبدالله" نگفتیم که از نظر برخی او همچنان در حالت کماست ! و شغلش را هم از دست داده ! چرا که او برای شنیدن خبرهای مهم تر و بهتری به شهرداری منطقه 5 آمده بود. در این میان خوش و بش شهردار منطقه و "باباعبدالله" به زبان کردی هم دیدنی بود ؛ خنده های از ته دل "باباعبدالله" هم دل همه را شاد می کرد و گفتن این جمله که " من کردم و مردهای کرد تا روزی که جون دارن کار می کنن " همه ما را به وجد می آورد. مفهوم این جمله را زمانی دقیقا متوجه شدیم که می فهمیم پیرترین رفتگر شهر ، 2 روز قبل و درست بعد از مرخص شدن از بیمارستان باز به محل کار خود بازگشته و گفته که می خواهد دوباره کار کند ! اما شاید زیباترین لحظه در این ملاقات بامدادی شنیدن خبر بازنشستگی و تامین مسکن "باباعبدالله" بود ! وقتی که دکتر طلوعی به او گفت که آقای قالیباف به ما دستور دادند هزینه مابقی مدت خدمت شما را به بیمه پرداخت کنیم و در سنندج هم منزلی برایت بگیریم ؛ بغض "باباعبدالله" و خیلی های دیگر شکست ... پیرمرد نمی دانست چه بگوید ... دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و زیر لب چیزهایی گفت ... "باباعبدالله" همه را در آغوش می گیرد و به هرکسی که می رسد تشکر می کند ، به آسانسور که می رسیم مراجعانی که پیرترین رفتگر شهر را شناخته اند دورش جمع می شوند و می گویند از وقتی متوجه بیماری اش شده اند نگران حالش هستند ، هرکسی به شیوه خود خداقوتی به او می گوید و تنها نگاه کردن در چشم های پیرمرد برای فهمیدن حرفهایش کافی است . داریم سوار آساسنسور می شویم که جوانی از انتهای سالن با صدای بلند می گوید : "بابا عبدالله برای ما دعا کن ! "
دیدگاه تان را بنویسید