هر دور مذاکره، 2 بسته تحریمی/ مذاکره برای لغو یا افزایش تحریمها؟!
در حالیکه ۴۰ روز از آغاز دور جدید مذاکرات میگذرد، نهتنها هیچ نشانی از حسننیت به چشم نمیخورد، بلکه ایالات متحده با اعمال دستکم ۹ بسته تحریمی جدید، عملاً نشان داده که گفتوگو را نه ابزاری برای حل اختلاف، بلکه پوششی برای تشدید خصومت بهکار میگیرد. این پرسش اساسی پیشروی افکار عمومی قرار دارد که ادامه چنین مذاکراتی، با طرفی که بهجای نشاندادن حسننیت، بر طبل تهدید و تحریم میکوبد، چه توجیهی دارد؟

در حالیکه ۴۰ روز از آغاز دور جدید مذاکرات میگذرد، نهتنها هیچ نشانی از حسننیت به چشم نمیخورد، بلکه ایالات متحده با اعمال دستکم ۹ بسته تحریمی جدید، عملاً نشان داده که گفتوگو را نه ابزاری برای حل اختلاف، بلکه پوششی برای تشدید خصومت بهکار میگیرد. این پرسش اساسی پیشروی افکار عمومی قرار دارد که ادامه چنین مذاکراتی، با طرفی که بهجای نشاندادن حسننیت، بر طبل تهدید و تحریم میکوبد، چه توجیهی دارد؟
کیهان نوشت: از روز شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۴ که دور تازهای از مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا کلید خورد، تا امروز – یعنی در بازه زمانی تنها ۴۰ روز – حداقل ۹ تحریم جدید و هدفمند از سوی ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال شده است. تحریمهایی که نه از روی اشتباه و بیتوجهی، بلکه با دقت، برنامهریزی و هدفگذاری دقیق اقتصادی و سیاسی طراحی شدهاند تا دست بر گلوگاههای حیاتی اقتصاد ایران بگذارند.
اگر تنها همین واقعیت را بهعنوان معیار در نظر بگیریم، نتیجه ساده و روشن است: به ازای هر دور مذاکره، نه تنها گشایش و لغو تحریم دیده نشده، بلکه چیزی در حدود دو بسته تحریمی تازه در هر دور نصیب ملت ایران شده است! و این، تنها آمار رسمی تحریمهای ایالات متحده است. در کنار این موارد، اقدامات هماهنگ و بعضا شدیدتری نیز از سوی کشورهای اروپایی، نظیر فرانسه، آلمان و انگلیس، به بهانههای واهی و با هماهنگی کامل با واشنگتن انجام گرفته است.
اصل فراموششده دیپلماسی: حسن نیت متقابل
در طول تاریخ روابط بینالملل، و بهویژه در عصر دیپلماسی مدرن، اصلی اساسی در تعاملات بینالمللی مطرح بوده که بدون آن، هرگونه مذاکرهای بیمعنا و بیثمر خواهد بود: اصل حسن نیت متقابل.
دیپلماسی، تنها در صورتی معنا و کارکرد دارد که طرفین حداقلی از اعتمادسازی و صداقت را در برخورد خود بروز دهند. در غیر این صورت، آنچه رخ میدهد نه یک فرآیند حل اختلاف، بلکه نوعی جنگ روانی، فرسایش راهبردی و فریب سیاسی است.
تجربههای تاریخی متعددی، از جمله مواجهه نویل چمبرلینِ نخستوزیر انگلستان در برابر جاهطلبیهای هیتلر که علیرغم تمام امتیازاتی که در توافق مونیخ به آلمان نازی اعطا شد نتوانست پایانی بر رویکرد تهاجمی و خصمانه هیتلر باشد و مقایسه آن با دید واقعبینانه وینستون چرچیل نسبت به آلمان نازی و شخص هیتلر، بهخوبی نشان دادند که مذاکره با طرفی که از ابتدا قصد فریب دارد، نهتنها بینتیجه بلکه خطرناک و پرهزینه است. این تجربه تاریخی، که امروز دیگر نه صرفاً یک روایت از گذشته، بلکه درسی زنده برای حال و آینده است، بهروشنی اثبات کرد که امتیاز دادن به دشمنی که در پی برتریجویی و سلطهطلبی است، نهتنها او را متوقف نمیکند بلکه اشتهای او را برای تجاوز و زورگویی بیشتر میکند. سیاست مماشات چمبرلین، که امروز از آن بهعنوان نمونه کلاسیک سادهاندیشی در برابر یک دشمن حیلهگر یاد میشود، دقیقاً همان خطای فاحشی بود که میتوانست به بهای نابودی انگلستان در برابر آلمان نازی تمام شود، اگر چرچیل در ادامه راه، این مسیر غلط را تصحیح نمیکرد.
نکته قابلتوجه آن است که چمبرلین هم با شعار صلح وارد میدان شد، همانگونه که برخی از طیفهای غربگرای داخلی با ژستهای صلحطلبانه و کلمات پر زرقوبرق، چشم بر واقعیت میبندند و فریب لبخند دشمن را میخورند، بیآنکه بپرسند پشت این لبخند، چند طرح براندازی پنهان شده است. آنان که امروز دم از مذاکره با غرب میزنند و توافق را معجزه میپندارند، گویی نه تاریخ را خواندهاند، نه تجربه ملت خود را دیدهاند و نه از مصیبتهایی که سیاست «امتیاز در برابر فریب» بهبار آورده، عبرت گرفتهاند.
این واقعیت در شرایطی در حال وقوع است که سردمداران آمریکایی و بالاخص استیو ویتکاف در مصاحبه با بریتبارت نیوز صراحتا از ادامه فشار بر ایران پس از موضوع هستهای در موارد دیگری همچون حقوق بشر و سیاست منطقهای کشور سخن به میان میآورد.
چرا که منطق قدرت در نگاه غرب، مبتنی بر صداقت و احترام متقابل نیست، بلکه تکیه بر فریب، فشار، و در نهایت تحمیل خواستههاست. کدام توافق را میتوان مثال آورد که غرب در آن به تعهدات خود پایبند مانده باشد؟ از برجام گرفته تا توافقات نیمبند با دیگر کشورهای مستقل، همگی نشان میدهند که هرگاه طرف مقابل، حسن نیت نشان داده و از اصول خود کوتاه آمده، دقیقاً همان نقطه ضعف او تبدیل به محل نفوذ دشمن شده است. مگر نه اینکه آمریکاییها صریحاً گفتند «فشار حداکثری» را پس از برجام آغاز کردند.
ادامه این مسیر، یعنی تکرار تجربه چمبرلین، آن هم در شرایطی که دشمن آشکارا از «مرگ توافق»، «گزینه نظامی» و «اتحاد برای مهار ایران» سخن میگوید. تنها راه مقابله؛ ایستادگی، تقویت قدرت ملی، تقویت ارتباطات با جهان در حال گذار و بازیگران و ابرقدرتهای نوظهور و بسیج ظرفیتهای درونزا. این مسیر نه تنها از آزمون تاریخ سربلند بیرون آمده، بلکه در سیر مقاومت ملت ایران نیز بارها نتیجهبخش بوده است.
و البته عجیب نیست که جریان غربگرای داخلی، که سالهاست دو چشم خود را به حقایق بسته و گوش خود را بر فریادهای واقعیت گرفته، همچنان سودای نشستن بر سر میز مذاکره با همان کسانی را دارد که پروندهشان در تاریخ، از برجام تا اوکراین، چیزی جز خیانت، عهدشکنی و جنگافروزی نبوده است. ملت ایران اما، برخلاف چمبرلینهای وطنی، این بار با تجربهای تلختر از آنچه اروپا در دهه ۱۹۳۰ چشید، راه خود را از آنان جدا خواهد کرد.
وقتی از حسن نیت خبری نیست ادامه مذاکره چه توجیهی دارد؟
اکنون این پرسش اساسی پیش روی همه قرار دارد: طرف آمریکایی چه نشانهای از حسن نیت بروز داده است که همچنان کسانی در داخل، امید به، به ثمر رسیدن مسیر مذاکرات دارند؟ مگر نه این است که در طول ۵ دور مذاکره پیشین نیز، بدون حتی یک گام ملموس در جهت لغو تحریمها، در مجموع ۹ بسته تحریمی تازه اعمال شد؟
سادهلوحانه نیست اگر تصور شود دولتی که به ترور و عملیات جاسوسی بر علیه صنعت صلحآمیز هستهای ایران اعتراف کرده، به عملیات خرابکارانه در تاسیسات ما دست زده است، از هر فرصتی برای تهدید نظامی استفاده میکند و در هماهنگی کامل با نوچه تروریست خود، رژیم صهیونیستی، امنیت ملی ایران را هدف گرفته، حالا ناگهان تغییر رویه داده و آماده توافقی پایدار و محترمانه است؟
کشوری که چه در زمان رؤسایجمهور دموکرات و چه در زمان جمهوریخواهان از اقدامات خصمانه گوناگون و متنوع بر علیه ملت ایران دریغ نکرده و سابقه خدعه و فریبکاری آن حتی به قبل از انقلاب اسلامی و وقایع ملی شدن صنعت نفت و دولت محمد مصدق برمیگردد.
اساسا آمریکا تاکنون در برابر حسننیتهای چندین و چند باره در طی 4 دهه اخیر چه رفتاری از خود نشان داده و به کدام یک از توافقات و حسن نیتهای دیپلماتیک ایران جواب مثبت داده است که اکنون به شکل ناگهانی تغییر رویه داده باشد.
این مسئله جدای از حضور شخصیت عجیب و جاهطلبی همچون ترامپ است که حتی به اذعان افرادی همچون ظریف و روحانی در مواضع و سخنان خود (در زمان دولت دوازدهم) مذاکره با وی هیچ ارزشی نخواهد داشت.
اکنون اما با کمال تأسف، همان جریان پرمدعا که روزگاری با «ادبیات لبخند» و «اعتمادسازی یکطرفه» میکوشید چهره خونریز و بیرحم کاخ سفید را بزک کند، بار دیگر علم توهم را برافراشته و به جای عبرتگیری از تجربیات پرهزینه گذشته، به دنبال احیای همان مسیر شکستخورده است. آیا به راستی فراموش کردهاند که خروج رسمی آمریکا از برجام، درست زمانی صورت گرفت که ایران به اذعان ناظران بینالمللی، بهطور کامل به تعهدات خود پایبند بود؟
آیا خاطره تلخ تحریمهای ثانویه، مصادره اموال، تهدید نفتکشها، تحریم دارو و حتی ممانعت از انتقال واکسن به مردم ایران، آنقدر زود از حافظه این افراد پاک شده که امروز با استناد به چند اظهارنظر دوپهلو از مقامات آمریکایی، دم از «فرصت طلایی» و «احیای مذاکرات» میزنند؟ اگر آمریکا در پی توافق و تعامل سازنده بود، چرا با اعمال تحریم علیه مقامات نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران، عملاً اصل مذاکره را به سخره گرفت؟
غربگرایان، و بیتوجهی حیرتانگیز به دشمنیهای آشکار
بازی در میدان دیپلماسی، بیش از هر میدان دیگری، نیازمند هوشمندی، رصد دائمی و محاسبهگری دقیق است. این عرصه، میدان سادهاندیشی نیست. با این حال، در شرایطی که واشنگتن همزمان با نشستن در میز مذاکره، در همان لحظه، با دست دیگر مشغول وضع تحریمهای جدید، تهدید نظامی، و تحریف هویت تاریخی و تمدنی ایران (نظیر تلاش مجدد برای حذف نام «خلیجفارس») است، طیفی از غربباوران داخلی هنوز هم با تعجببرانگیزترین شیوه ممکن، چشم بر این واقعیات میبندند و به «فرصت تاریخی مذاکره» با ترامپ یا مشاوران جنگطلبش دل خوش کردهاند!
این جماعت که درک درستی از معادلات قدرت در روابط بینالملل ندارند، کشور را بار دیگر در مسیر معطلی و انتظار بیپایان قرار دادهاند؛ گویی فراموش کردهاند که چهقدر خسارت از معطل نگهداشتن ظرفیتهای داخلی و چشمدوختن به وعدههای پوچ برجامی نصیب این مردم شده است.
ایستادگی در خط اول نبرد دیپلماسی آزمون دولت چهاردهم در برابر فشار غرب و غربگرایان داخلی
در حالیکه دور جدید مذاکرات هستهای میان جمهوری اسلامی ایران و نمایندگان ایالات متحده در حال پیگیری است، عملکرد تیم مذاکرهکننده کشورمان به ریاست سید عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، نشان از درایتی کمنظیر و اشرافی عمیق به صحنه پیچیده دیپلماسی دارد. برخلاف القائات مکرر رسانههای غربی و اتاقهای فکر وابسته به محافل صهیونیستی، تیم ایرانی تا به امروز هوشمندانه عمل کرده و به هیچوجه فریب بازیهای روانی و عملیات رسانهای طرف آمریکایی و نماینده آن، ویتکاف، را نخورده است.
اما در این میان، آنچه بیش از هر چیز نگرانکننده به نظر میرسد، نه مواضع خصمانه و قابل پیشبینی کاخ سفید، بلکه جریان غربگرای داخلی است که به شکلی خزنده اما فراگیر، در حال پمپاژ فشار به تیم مذاکرهکننده برای عدول از مواضع اصولی و تندادن به توافقی است که با «منطق توافق به هر قیمت» خواستههای نامشروع و غیرمنطقی آمریکا را بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران ترجیح میدهد.
این جریان، با سفیدشویی از چهره سیاستمداران عهدشکن آمریکایی و بزککردن منطق اشتباه مذاکره برای مذاکره، میکوشد تا فضای افکار عمومی را به گونهای شکل دهد که هرگونه ایستادگی در برابر زیادهخواهیهای واشنگتن را «تعطیلی دیپلماسی» و هر عقبنشینی از خطوط قرمز را «عقلانیت سیاسی» جا بزند. حال آنکه تجربه تاریخی برجام بهوضوح اثبات کرده است که هرگاه از مواضع اصولی و حق مسلم ملت ایران در حوزه فناوری صلحآمیز هستهای عقب نشستهایم، نتیجهای جز افزایش فشار، تهدید و تضییع منافع ملی نداشتهایم.
سید عباس عراقچی و همکاران او در تیم مذاکرهکننده، برخلاف خواست و القای جریان غربگرا، بهدرستی دریافتهاند که غنیسازی اورانیوم نه تنها یک مسئله فنی نیست، بلکه نماد استقلال، قدرت ملی و تضمینکننده امنیت پایدار کشور است. غنیسازی، همانگونه که بارها تصریح شده، خط قرمز ایران است و عبور از آن، به معنای ضربه به رکن رکین استقلال، قدرت و امنیت کشور خواهد بود. از همین رو، عراقچی بهدرستی در مسیر مذاکرات بر محور همین اصل کلیدی حرکت کرده و در برابر هرگونه تلاش برای بیاثر کردن این دستاورد ملی، قاطعانه ایستاده است.
مذاکرات اخیر اگرچه از پیچیدگیهای فراوانی برخوردار است و طرف مقابل با تکیه بر فشار رسانهای و محاصره تبلیغاتی میکوشد در جنگ ارادهها پیروز میدان باشد، اما آنچه این معادله را بهنفع ایران تغییر داده، صلابت تیم مذاکرهکننده و شناخت دقیق آنها از اهداف پنهان واشنگتن است. در واقع، تیم ایرانی با پرهیز از هیجانات زودگذر و با تکیه بر منافع بلندمدت ملت، توانسته است مسیر عقلانی اما عزتمندانهای را پیش ببرد که نه تنها در برابر طرف آمریکایی بلکه در مقابل جریان نفوذ داخلی نیز جای ایستادگی دارد.
در این میان، دولت چهاردهم در ابتدای راه خود قرار دارد و یکی از نخستین آزمونهای مهم آن، نوع مواجهه با همین مسئله راهبردی است. بیتردید، موفقیت مذاکرات نه در امضای توافقی شتابزده و از سر ضعف، بلکه در حراست از خطوط قرمز و منافع ملی تعریف میشود. دولت جدید اگر خواهان تثبیت جایگاه خود در افکار عمومی و نیز ثبت کارنامهای درخشان در حافظه تاریخی ملت ایران است، باید با حمایت همهجانبه از تیم مذاکرهکننده، از هرگونه ضریب دادن به تفکرات سادهلوحانه یا آگاهانه غربگرایان داخلی پرهیز کرده و نشان دهد که منافع ملی را فدای ژستهای دیپلماتیک و لبخندهای توخالی نمیکند.
امروز، عراقچی و همکارانش در خط مقدم جنگ نرم و دیپلماسی ایستادهاند. اما پشتیبانی آنان، نه تنها به عهده دولت بلکه برعهده تمامی دستگاههای حاکمیتی و رسانهای کشور است. از رسانه ملی گرفته تا نهادهای فرهنگی و علمی، همه باید بدانند که تقویت تیم مذاکرهکننده، به معنای صیانت از استقلال و عزت ایران اسلامی است و هرگونه دوصدایی در این میدان، تنها آب به آسیاب دشمن ریختن خواهد بود.
ملت ایران نشان داده است که قدر ایستادگی را میداند. آنچه در تاریخ خواهد ماند، نه امضای توافقی ناپایدار بلکه مقاومت بر سر حقی است که ثمره خون هزاران شهید این ملت است. کسانی که امروز در برابر این مقاومت سنگاندازی میکنند، باید بدانند که قضاوت تاریخ در انتظار آنهاست. قضاوتی که همانقدر بیرحم خواهد بود که قاطعانه.
ایران، اهل مذاکره است؛ آمریکا نیست
جمهوری اسلامی ایران بارها و به کرات نشان داده که اهل گفتوگو و دیپلماسی است. برخلاف برخی القائات رسانهای، تهران هیچگاه مذاکره را طرد نکرده، بلکه همیشه بر اساس عقلانیت، منافع ملی و با چشمان باز وارد عرصه دیپلماسی شده است.
آنکه دیپلماسی را به سخره گرفته، آنکه مذاکره را ابزار جنگ روانی میداند، و آنکه پشت میز گفتوگو لبخند میزند اما همزمان در وزارت خزانهداریاش لیست تازهای از تحریمها را آماده میکند، آمریکاست.
کیهان بارها هشدار داده بود و اکنون دوباره تکرار میکند: کشور نباید معطل مذاکراتی بماند که چشمانداز آن نهتنها مبهم، بلکه مملو از نشانههای شکست است. این روند فرسایشی، بهجز اتلاف زمان، هزینه روانی و اقتصادی برای مردم در پی ندارد. امروز نیز این پرسش بهحق مطرح است: آیا دولت محترم برنامه اجرائی روشن خود برای اداره کشور بدون اتکا به فرجام مذاکرات را تدوین کرده و در اختیار مردم قرار خواهد داد یا خیر؟
باید از روزمرگی خارج شد و مسیرهای بومی و متکی بر ظرفیتهای داخلی را تقویت کرد؛ مذاکره اگر ابزار است، نباید به هدف بدل شود. سیاست خارجی ابزار تأمین منافع ملی است
در پایان باید یک هشدار روشن و غیرقابل تفسیر را نیز یادآوری کرد: هر سناریوی احمقانهای از سوی آمریکا یا رژیم صهیونیستی، هر اقدام ماجراجویانهای که امنیت ایران را تهدید کند، بیتردید دربهای جهنم را به روی عاملان آن خواهد گشود.
ایران، کشوری با توان بازدارندگی بالا، اقتدار منطقهای بیبدیل و پشتیبانی مردمی است که از دل مقاومت تاریخی برآمده است. نه با تحریم، نه با تهدید، نه با تحریف؛ این ملت نه عقبنشینی میکند و نه فریب لبخندهای دروغین را میخورد.
پایانبخش این گزارش، همان جمله راهبردی است که در دل تاریخ انقلاب بارها تکرار شده و امروز نیز بیش از هر زمان دیگری موضوعیت دارد: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند؛ اگر ما درست عمل کنیم.
دیپلماسی، بله؛ تسلیم، هرگز.
منبع: کیهان
دیدگاه تان را بنویسید