ماجرای مبارزات فرمانده لبنانی در سالهای دفاع مقدس
فرمانده شهید «صادر کفل» برای همراهی شهید چمران به ایران آمد و با ارتش بعث عراق مبارزه کرد.

خبرگزاری تسنیم: فرمانده شهید «صادر جواد کفل» در سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۸ شمسی) در روستای جنوب حناویه لبنان به دنیا آمد. او در مدرسه فنی جبل عامل درس خود را ادامه داد و در آن مدت مسئول سازمانی جنبش امل در مدرسه و روستای خود بود.
صادر پس از ارتباط با جنبش امل برای مبارزه با صهیونیستها دورههای نظامی خود را در لبنان، سوریه، الجزایر و ایران گذراند و عملیاتهایی علیه دشمن صهیونیستی برنامه ریزی و اجرا کرد. او با شهید چمران در لبنان ارتباط مستمری داشت و بسیار به شهید چمران نزدیک بود.
با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران، صادر به ایران آمد و همراه با شهید چمران در مبارزه با ارتش بعث صدام حضوری فعال داشت. او بارها مورد سوء قصد قرار گرفت. پس از بازگشت به لبنان مورد تعقیب حزب بعث و کمونیستها قرار گرفت و در نهایت در قتل عام ۱۹۸۲/۱/۲۹ (نهم بهمن سال ۱۳۶۰) در حناویه به شهادت رسید.
«هیام عطوی» از اولین کادرهای جنبش امل و شاگردان ممتاز شهید چمران درباره شهید کفل میگوید: «شاگردی در موسسه داشتیم به نام "صادر کفل" که از شاگردان موسسه بود. وقتی دکتر چمران به ایران آمد، گروهی از پسرانی که دکتر بزرگشان کرده بود و طاقت دوری دکتر را نداشتند. به دکتر نامه دادند که ما داریم به کمک شما میآییم. دکتر گفت: بیایید. حدود ۵۶ جوان از جوانان قهرمان و قوی ما آمدند ایران و چند نفرشان شهید شدند.
صادر کفل یتیم بود و از سنین خیلی پایین پیش دکتر بود. واقعا دوری دکتر را طاقت نداشت. از بچههای بسیار مذهبی و قوی ما بود. اینها حدود ۳۵- ۴۰ روز جنگیدند. خیلی هم قوی بودند. دکتر کنارشان بود و روحیه میگرفتند. همین صادر به لبنان بر میگردد و همین گروههای عربی متوجه میشوند که او به کمک ایران آمده بود.
صادر کفل و برادر کوچکترش در یک خانه کوچک زندگی میکردند، نصف شب گروههای عربی حمله میکنند به صادر و میگویند که خودت را تسلیم کن "فرزند خمینی"! وقتی مهماتش تمام میشود، بیرون میآید. آنها هم مردم محل را تهدید کرده بودند که از خانه خارج نشوند. وقتی آمد بیرون از او خواستند به امام خمینی ناسزا بگوید. او هم گفت: اعوذ بالله. من این کار را نمیکنم. به دستش شلیک کردند. ناسزا نگفت، دست دیگرش را زدند، باز هم سکوت کرد. گفتند برادرت را از دست میدهی. به برادرش میگوید کمکم به امام حسین (ع) نزدیک میشوی، ولی من هم با تو میآیم. دو برادر را تکه تکه میکنند.»
دیدگاه تان را بنویسید