بالاتر از فاجعه سيل پاكستان
ابعاد وسيع سيل پاكستان، كه هر روز پيامدهاي آن بيشتر ميشود، اگر ذهنها و فكرها را متوجه چند نكته كليدي مربوط به جهان امروز كرده باشد، ميتوان گفت اتفاق مهمي افتاده است. سيل پاكستان، علاوه بر هزاران كشته، حداقل 20 هزار نفر را بي خانمان و آواره كرده بطوري كه همهي آنها در معرض گرسنگي و انواع بيماريها هستند و بيش از سه ميليون كودك پاكستاني نيز در اثر بيماريهاي ناشي از سوءتغذيه و فقدان بهداشت، با مرگ دست و پنجه نرم ميكنند. اكنون نزديك به يكماه از آغاز اين فاجعه ميگذرد ولي از ابعاد غم انگيز آن نه تنها كاسته نشده بلكه هر روز گسترش يافته است. يك نكتهي مهم درباره اين فاجعه اينست كه چرا جامعه جهاني و به ويژه جهان اسلام نتوانسته در مواجهه با سيل پاكستان بر اين فاجعه فائق آيد و مانع گسترش ابعاد آن شود؟ شايد صورت روشنتر اين سئوال اين باشد كه جامعه جهاني نتوانسته بر اين سيل فائق آيد و يا نخواسته؟ اينكه سازمان كنفرانس اسلامي بعد از گذشت دو هفته از آغاز فاجعه به فكر تشكيل جلسه افتاد و اكنون كه نزديك به يكماه است مردم سيل زده پاكستان در آوارگي بسر ميبرند و با مرگ دست و پنجه نرم ميكنند هنوز معجزهاي از اين سازمان عريض و طويل نديده اند، و اينكه سازمان ملل تاكنون فقط توانسته نيمي از بودجهاي كه خود تشخيص داده بايد به سيل زدگان پاكستاني اختصاص دهد را جمعآوري كرده ولي هنوز هيچ مرهمي بر زخمهاي آنان نگذاشته، و اينكه كمكهاي كشورهاي اسلامي به سيل زدگان پاكستاني بقدري ناچيز و همراه با تأخير بوده كه نميتواند اقدام موثري در مقابله با اين فاجعه محسوب شود، اينها همه نشان ميدهند وجدان جامعه جهاني و حتي جهان اسلام آنگونه كه بايد و شايد بيدار نيست و اين فاجعه بالاتر از فاجعه سيل پاكستان است. اگر فرض كنيم همه خواستند به سيل زدگان پاكستاني كمك كنند و به موقع نيز اقدام كردند ولي نتوانستند، باز هم بايد بپذيريم كه براي بشر امروز اين يك فاجعه بزرگ است، بزرگتر از فاجعه سيل پاكستان. بشر امروز ادعا ميكند بر قله علم و صنعت و پيشرفت ايستاده و كرات آسماني را در تسخير خود دارد، با اينحال نميتواند با يك رويداد زميني مقابله كند و آنرا بموقع مهار نمايد. نكته دوم اينست كه اگر بپذيريم بشر ا مروز از مقابله با رويدادي همچون سيل پاكستان عاجز است، بايد اين ناتواني را به حساب اشتغال بي حد و حصر آنها به درگيريهاي سياسي و جنگ قدرت بگذاريم، واقعيتي كه فرصت و قدرت و مجال فكر كردن به مصائب مردم را از آنها گرفته و حتي عوارض جنگ قدرت و درگيريهاي سياسي آنها را بلاي جان مردم كرده است. امروز، راه مردم در سراسر جهان از راه دولتها جداست و درست به همين دليل است كه مشكلات فكري، اخلاقي، فرهنگي و معيشتي مردم هر روز بيشتر ميشود و البته فاصله ميان مردم با دولتها نيز درحال افزايش است. در چنين وضعيتي، طبيعي است كه واقعهاي همچون سيل پاكستان هرچه بخواهد بر سر مردم بياورد و دولتها حتي اگر بخواهند هم نتوانند كاري كنند و دست ملتها هم از همه جا كوتاه است. و سومين نكته اينست كه وقايعي از قبيل سيل پاكستان، آتش سوزي جنگلهاي روسيه و تركيه، سونامي جنوب شرق آسيا، سيل چين، آلودگي خليج مكزيك و سيلهاي اروپا و آمريكا در سالهاي اخير، همگي نشان از عجز بشر در برابر حوادث طبيعي دارند. مردم همواره حوادث را ميبينند ولي بسياري از آنان به خود زحمت نميدهند درباره آنچه مشاهده ميكنند لحظهاي درنگ نمايند و به عمق بروند و درسهاي لازم را از آنچه ميبينند بگيرند. حتي عدهاي در اثر بي توجهي به فعل و انفعالات طبيعي جهان، از خدا گلايه ميكنند كه چرا اجازه ميدهد چنين حوادثي رخ دهند و زندگي بسياري از مردم را دستخوش نابساماني كنند! آنها توجه ندارند كه عالم طبيعت، مجموعهاي از پديده هاست كه از تركيب آنها همه چيز امكان پيدا ميكنند راه تكامل را بپيمايند و به نقطه مطلوب برسند. گرما، سرما، برف، باران، رطوبت، خشكي، حادثه، آرامش، طوفان، نسيم، گل، خار، علم، جهل، مهرباني، خشونت، لطافت، شور، شيرين، كوير، گلستان، صحرا، كوه، پستي، بلندي و ساير امور متضاد هستند كه جهان طبيعت را شكل ميدهند و به بستري براي ادامه حيات تبديل ميكنند. سيل و زلزله و ساير حوادث طبيعي نيز بخشهائي از همين مجموعه هستند و آنچه مهم است اينست كه انسان كه همه چيز براي او و به منظور تكامل او آفريده شدهاند بتواند از امكانات بي انتهائي كه در اختيار دارد بهره برداري مناسب نمايد و بر حوادث فائق آيد. امروز، در قرن پيشرفت شگرف علم و صنعت و در دوران چيرگي بشر بر طبيعت و نزديك كردن اعجاب آور مكانها به يكديگر و از ميان برداشتن فاصلهها و صرفه جوئي در زمان با بهره گيري از علم ارتباطات و تسخير كرات آسماني و در اختيار داشتن امكانات بي نظير نظامي با قدرت تخريب بسيار بالا، هنوز همين بشر در برابر قهر طبيعت، كه بخشي از فعل و انفعالات جهان هستي است، عاجز و درمانده است. گاهي دستها را بطور كامل به علامت تسليم محض در برابر طبيعت بالا ميبرد و گاهي با تحمل تلفات و خسارات بالا تا حدودي به ترميم خسارات موفق ميشود. اين، نشانه ضعف انسان در برابر طبيعت است. اين ضعف، به افراد معمولي كه امكاناتي و قدرتي در اختيار ندارند محدود نميشود بلكه همهي قدرتمندان و صاحب منصبان و حاكمان و دولتمردان و صاحبان مال و منال را نيز در بر ميگيرد. مفهوم روشن اين واقعيت اينست كه انسان امروز با انسان هزاران سال قبل تفاوتي نكرده و همانگونه كه فرعون و نمرود در برابر قدرت ديگري احساس عجز و درماندگي ميكردند، قدرتمندان و حاكمان امروز نيز همانقدر عاجز و درماندهاند هر چند امروزيها امكاناتي در اختيار دارند كه نمرود و فرعون هرگز تصورش را هم نميكردند. آيا همين واقعيتها نبايد قدرتمندان را به تفكر وادارد و به آنها بفهماند كه بايد از زياده خواهيها و سلطه طلبيها كه محصول خود بزرگ بيني و بي توجهي به ضعفهاي واقعي انسان است دست بردارند و پا را از گليم خود بيرون نگذارند؟ ما اكثر العبر واقل الاعتبار!
دیدگاه تان را بنویسید