«دريغا! ای دريغا!» يادتان هست؟
براي پدر و مادرهاي پنجاه و هفتي و جوانهاي شصت و هشتي...
فارس: منصفانه كه بنگريم، گرد و خاك مصلاي تهران در روزهاي مياني خرداد 68، خيليها را بيمه كرد و در راه آرمانهاي انقلاب، ثابتقدم نگهداشت. گرماي بيابانهاي اطراف بهشت زهرا(س) در آن سالهاي اولينِ رحلت امام هم همين خاصيت را داشت... جوان امروز چقدر حضرت امام را ميشناسد؟ اين شايد مهمترين سئوالي است كه اين روزها بايد ذهن ما را به خود مشغول كند. جوانهايي كه امروز از آب و گل درآمدهاند و به زودي سكان هدايت كشور را به دست ميگيرند، در خوشبينانهترين وضع، يا در سال رحلت حضرت امام به دنيا آمدهاند و يا اينكه در آن روزهاي پر غم، فقط چند سال داشتند. تصور آنها از آن مرد بزرگ، همهاش خلاصه ميشود در تصاوير به شدت اندكي كه بر صفحه تلويزيون ديدهاند و يا كتابهاي محدودي كه در اين باره نوشته شده و غالبا با فضاي ذهني يك جوان فاصلههاي نجومي دارد. جوان امروزي نه سختيهاي آغازين انقلاب را ديده و نه خرداد بهتانگيز 68 را درك كرده. نه آواي جانسوز «دريغا! اي دريغا! اي دريغا! - خدايي سايهاي رفت از سر ما...» را به ياد دارد و نه در فضاي خاكي و وهمانگيز مصلاي تهران، بر سر و سينه زده و حيران، به دنبال ماشين حامل پيكر دويده... منصفانه كه بنگريم، گرد و خاك مصلاي تهران در روزهاي مياني خرداد 68، خيليها را بيمه كرد و در راه آرمانهاي انقلاب، ثابتقدم نگهداشت. گرماي بيابانهاي اطراف بهشت زهرا(س) در آن سالهاي اولينِ رحلت امام هم همين خاصيت را داشت. اما جوان امروزي هيچكدام از اينها را تجربه نكرده و يا در نهايت، خاطرات كمرنگي از آنها به ياد دارد. حس و حال آن فضاي روحاني كه ديگر تكرار نميشود اما معرفت باقيمانده از آن دوران را به راحتي ميتوان به آيندگان، نسل به نسل، منتقل كرد. حالا كه چند سالي است تلويزيون هم دستي به آرشيو برده و تصاوير بكر آن روزها را از پستوهايش خارج كرده، فرصت مغتنمي است براي خلوت كردن با جوانان و صحبت كردن از آن خرداد گرم... چه دعاها و مناجاتها كه به آسمان رفت تا حال پير جماران خوب شود و چه اشكها كه باريد و چه قلبها كه با صداي «حياتي» حياتشان متوقف شد! چه بچههايي كه براي امتحان آن روزشان آماده ميشدند و اشكهايشان، خطوط كتاب و دفترشان را برهمريخت. و چه گامهايي كه به سوي جماران رفت و خاك زيلوهاي حسينيه را توتياي چشم كرد. خرداد هر سال غمبار تر از سال قبل است و داغ دوري آن مقتدا دلهاي فرزندانش را در تمام دنيا بيشتر ميسوزاندٌ؛ اما خميني زنده است، تا اسلام زنده است... بيداري امروز كشورهاي اسلامي، خون تازه تفكرات خميني كبير است كه بعداز 22سال بر پيكر بي روح جهان اسلام دميده شده و قلب زنده اين پيكر، رهبر فرزانه و مقتدري است كه همواره فاصلهاش را با تفكرات استاد و مرادش، به زير صفر سوق داده است. حال با اين فضا و موقعيت، مسئوليت پدران و مادران ما كه با گوشت و پوستشان، لمس كردهاند كه بر فرزندان خميني چه گذشت و او در دهه اول انقلاب چگونه با طوفانهاي سهمگين روبرو شد و كشتي انقلاب را به سلامت پيشبرد، سنگينتر است. وظيفهاي براي گفتگو با كودكان و نوزادان آن روز و جوانان برومند امروز. گفتگويي صميمي كه غرور اسلامي و ايراني را در جان آنها زنده كند و تا ابد قدردان مردان مردي باشند كه باهدايت آن اسطوره، تاريخ ايران و جهان را تغيير دادند. و تعطيلات پيش رو بهترين فرصت براي اين همكلاميها و همدليهاست... *ميثم رشيدي مهرآبادي
دیدگاه تان را بنویسید