ملاقات در وقت اضافه

کد خبر: 366980
ملاقات در وقت اضافه

سرویس فرهنگی « فردا »: «ملبورن» ساخته نيما جاويدي و با حضور پيمان معادي فيلم افتتاحيه بخش هفته منتقدان ونيز بود. فيلمي که مورد توجه منتقدان نيز قرار گرفت. آنچه پيش رو داريد ترجمه گفت و گوي منتقد نشريه هافينگتون پست با جاويدي و معادي است.

فيلم ايراني ملبورن آغازگر بخش هفته منتقدين جشنواره است. ملبورن به نظر من يک فيلم عالي است. فيلم با حضور يک مامور سرشماري که در آپارتمان زوجي جوان در تهران را مي زند شروع مي شود. اين زوج در آستانه سفر به استراليا براي ادامه تحصيل هستند ولي در کمتر از بيست دقيقه فيلم ناگهان تبديل به يک تريلر پر اضطراب و درامي روانشناسانه شد که من را به اين فکر فرو برد که «اگر من به جاي آنها بودم چکار مي کردم؟» ملبورن فضايي صميمي و مانوس دارد ولي در عين حال ترسناک است چون سوالات عميق انساني اي از مخاطبش مي پرسد. اگر انتظار ديدن يک فيلم تراژيک را داريد ملبورن را نبينيد. اين فيلم يک فيلم بي نقص است البته براي کساني که زندگي را حتي در لحظات بحراني و دراماتيک خاکستري مي بينند و نه سياه و سفيد. من خيلي خوش شانس بودم که توانستم با نيما جاويدي و پيمان معادي در ونيز مصاحبه کنم و کلمه خوش شانس کافي نيست براي توصيف احساسي که در آن زمان داشتم که روبه روي خالق فيلم و هنرپيشه نقش اولش نشسته بودم. (همه ما پيمان معادي را به خاطر اجراي فوق العاده اش در فيلم برنده اسکار جدايي به ياد داريم) در ادامه مصاحبه ماکه در هتل اکسلسيور انجام شد را مي خوانيد: *اين اولين فيلم بلند سينمايي شماست. چه شد که با چنين داستان گيرايي شروع کرديد؟ جاويدي: مهمترين چيز براي من در نقطه آغاز و براي ورود به سينما درست داستان گفتن بود؛ داستاني که جذاب و گيرا باشد.

*و جرقه اوليه ايده از کجا آمده است؟ جاويدي: 5- 6 سال پيش با گروهي از دوستان به ويلايي ييلاقي رفته بوديم. در بين دوستان ما زوجي بودند که بچه تقريبا يک ساله اي داشتند. يک روز صبح همه بلند شدند که براي کوهپيمايي بيرون بروند ولي من که خسته بودم به همراه آن بچه کوچک توي ويلا ماندم؛ بچه خواب بود و بعد از گذشت زماني احساس کردم که بچه بيدار نمي شود. من که نگران شده بودم توي اتاق بچه شروع کردم به سرو صدا کردن و خوشبختانه بچه بيدار شد ولي اين نگراني تا مدتها با من باقي ماند. بعدها با خودم فکر کردم که چه مي شد اگر در آن روز اتفاقي براي بچه افتاده بود و اينگونه بود که نطفه اصلي داستان بسته شد.

*در يادداشت کارگردان که در کاتالوگ جشنواره ونيز چاپ شده بود آقاي جاويدي عنوان کرده بودند که بعد از اولين نمايش آزمايشي فيلم اين سوال براي خودشان به وجود آمده که آيا امير و سارا مي توانند بعد از همه اتفاقات آن روز، دوباره کنار هم زندگي کنند يا نه؟ آقاي معادي به عنوان يک بازيگر يا اين سوال براي شما هم پيش آمده بود و اگر اينطور است جواب شما به اين سوال چيست؟ معادي: درواقع اگر شما از من به عنوان يک بازيگر جواب مي خواهيد که آيا اين زندگي دوام مي آورد يا نه و آيا آنها بعد از اين اتفاق دوباره مي توانند در کنار هم زندگي کنند يا نه؟ من هيچ جواب مشخصي نمي توانم به شما بدهم. در اين نوع فيلمها که به صورت ريل تايم و از يک صبح تا شب اتفاق مي فتد شما مجبوريد تمام زمان 2-3 ماهه فيلمبرداري را بر روي اتفاقات همان زمان خود فيلم تمرکز داشته باشيد و نه بعد از آن. براي من به عنوان يک بازيگر چيزي مهم بود مسئله اخلاقي مطرح در فيلم بود و اينکه چه کاري درست است؟ براي اين فرد به عنوان همسر و سرپرست خانواده بهترين تصميم ممکن چه چيزي هست؟ بعضي وقتها تصميمي که مي گيريد ممکن است اخلاقي نباشد. گاهي به خاطر خانواده و آينده خود و خانواده تان شما بايد کاري براي محافظتشان انجام دهيد و اينجاست که مسئله گناه و انسانيت پيش مي آيد که مرد از خودش مي پرسد. قبل از فيلمبرداري ما بحثهاي زيادي با کارگردان در مورد تم اصلي فيلم که مسئوليت پذيري است داشتيم. اين تم در مورد هر جامعه اي مي تواند صدق کند که اگر حادثه اي رخ دهد آيا ما مسئوليت آن را قبول مي کنيم و پايش مي ايستيم و کارها را سروسامان مي دهيم و يا مشکل را به حال خودش رها مي کنيم و دنبال زندگي خودمان مي رويم. اين هسته اصلي چيزي بود که من با آن شروع کردم.

*ملبورن از آن دسته فيلمهايي است که شما را به اين فکر مي اندازد که اگر من بودم چکار مي کردم. آيا به نظر شما راه حلي براي «مسئوليت گريزي» در ابعاد جهاني وجود دارد؟ - جاويدي: در اين شکل سينما من به عنوان نويسنده به راه حل فکر نمي کنم. معتقدم که طرح عميق و درست مسئله خودش منجر به پيدا شدن راه حل خواهد شد. اگر طرح مسئله به گونه اي باشد که تاثير عميقي بر روي مخاطب بگذارد مطمئنا راه حل هم پيدا خواهد شد. براي نويسندگان طبيعت پيچيده انساني يک ابزار مناسب کار است. اين غير قابل پيش بيني بودن کرکتر سارا و امير ابزاري براي ماست که بوسيله آن به واقعيت وجودي اي آدمها نزديک شويم. به نظرم اين مسئله براي بيننده جذاب است چون در ابتدا بيننده يک آدم نرمال و معمولي مثل خودش را مي بيند ولي در انتها با آدمهايي مواجه مي شود که به خاطر موقعيت بحراني اي که در آن قرار گرفته اند مجبور به انتخاب مي شوند و شخصيت واقعي خودش را رو مي کند. اين چيزي است که در زندگي واقعي آدمها وجود دارد. -معادي: از منظر سينمايي من مي خواهم مطلب ديگري را هم اضافه کنم. جالب اين جاست که گاهي شما يک راه حل مشخص براي آن نداريد.اين زيبايي يک فيلم مثل اين است. قرار گرفتن در يک سري موقعيتها باعث مي شود شما کارهايي را انجام بدهيد. واقعيت اين است که شما آدم بدي نيستيد. اين بحث خير و شر در مقابل همديگر نيست. گاهي يک آدم معمولي در موقعيتي قرار مي گيرد که نسبت به اتفاقي که برايش افتاده واکنش بدي نشان مي دهد. امير خيلي کرکتر محکم و استواري ندارد. او يک آدم معمولي است؛ يک مهندس و فردي تحصيل کرده از طبقه متوسط امروز است. آنها مي خواهند در آرامش زندگي کنند و فکر مي کنند که مي توانند اين آرامش را در جاي ديگري پيدا کنندوتصميم به مهاجرت مي گيرند بنابراين تصميم مي گيرند که به ملبورن بروند که آنجا را جاي خوبي براي زندگي مي دانند. در اين نوع فيلمها لحظه خاصي وجود دارد که شما درگير آن مي شويد. لحظه اي که شما را کاملا به سويي ديگر مي برد.

*آيا اين داستان مي تواند پل فرهنگي اي باشد و زمينه مشترکي بين ايران و آمريکا بيابد؟ معادي: اين يک داستان محلي يا مربوط به خاورميانه نيست. اين داستان مي تواند در يک جامعه غربي هم اتفاق بيفتد.

*مثلا مي تواند در آيداهو اتفاق بيفتد! - معادي: دقيقا. سلامت کسي در خطر است؛ پس زمانيکه اين خطر وجود دارد آيا شما ريسک مي کنيد تا کار درست را انجام دهيد و يا آن را به حال خود رها مي کنيد به خاطر اينکه تقصير شما نبوده و ربطي به شما نداشته است؟ به جاي آن به دنبال يک زندگي بهتر خواهيد رفت؟ اين مسئله اين روزها در هر جاي دنيا اتفاق مي افتد. اگر بخواهيد مي توانيد آن را در مقياس بزرگتر در نظر بگيريد که البته من ترجيح مي دهم نگيرم اما اين در مورد چيزهايي است که در حال حاضر در کل دنيا در حال وقوع است. مثلا جنگ. مي توان هر کشوري را به عنوان عامل اصلي جنگها سرزنش کرد. البته من نمي خواهم اين مسئله را به عنوان محتواي اصلي فيلم در نظر بگيرم و قضيه را بزرگ کنم. ولي من اين نگاه کلي را دوست دارم به خاطر اينکه شما مي توانيد کاري را که به نظرتان درست است انجام دهيد. جاويدي: من به هر حال معتقدم علي رغم همه تفاوتهايي که بين فرهنگهاي مختلف وجود داردنقاط مشترک انساني بسياري نيز هست. نقاط مشترکي که نه تنها در زندگي مدرن امروزي و در فرهنگهاي مختلف وجود دارد بلکه در طي هزاران سال وجود داشته و دارد. درک اين اشتراکات انساني چيزي است که فيلمسازان و هنرمندان به آن نياز دارند. به عنوان مثال احساساتي مانند ترس و حسادت در طول تاريخ در بين انسانها وجود داشته و در هزاران سال آينده هم بين انسانها مشترک خواهد بود. معادي: همانطور که گفتم لايه دوگانه اينجور فيلمها همان پلي است که شما در موردش پرسيديد. شما آنقدرها متفاوت از بقيه مردم دنيا نيستيد. يک زوج در تهران امروز فرق زيادي با يک زوج در پاريس, نيويورک يا برلين ندارند. اين هدف بعضي رسانه هاست که آنها را متفاوت نشان دهند. مردم در جاهاي ديگر دنيا فيلمي مثل اين از ايران را مي بينند و مي گويند: «خدايا... آنها هم مثل ما هستند» اين چيزي بود که مردم در مورد جدايي مي گفتند. معادي: اين حرف ميليونها بار بعد از جدايي گفته شد: «زندگي شما خيلي شبيه به زندگي ماست». اين اولين ماموريت فيلم است. اينکه بياييم با يکديگر حرف بزنيم. با هم دوست باشيم و بحث کنيم. اين مسئله اصلي است و کاري است که اينجور فيلمها انجام مي دهند. طبقه متوسط و درام اجتماعي که معمولا فيلمسازان اول در ايران هستند. کساني که براي بار اول در ايران فيلم مي سازند به اين سمت مي روند و اين زمينه مورد علا قه شون هست به خاطر آگاهي اي که نسبت به اين زمينه دارند.

*شما به عنوان يک بازيگر چه شد که با يک فيلم اولي کار کرديد؟ معادي: من فکرش را نمي کردم که روزي با يک فيلم اولي کار بکنم به خاطر اينکه پيشنهادهاي زياد ديگري داشتم. خيلي از اسمهاي بزرگ در ايران با پروژه هايشان به سراغ من آمدند ولي زماني که فيلمنامه ملبورن را خواندم فکر کردم اين همان چيزي است که دنبالش مي گشتم؛ دوست دارم اين آدم را ببينم. من نيما را ملاقات کردم و ديدم که او حرفي براي گفتن دارد. ما دوستان خوبي شديم و بحثهاي زيادي در مورد فيلم کرديم. زماني که شما حرفي براي در ميان گذاشتن با بقيه داريد؛ زمانيکه مي توانيد 2 يا سه ماه با بازيگر نقش مقابلتان که خيلي پارتنر خوبي براي من بود(نگار جواهريان بازيگر خيلي خوبي است) در مورد نقشهايتان حرف بزنيد. وقتي که چيزهاي زيادي در مورد به اشتراک گذاشتن اين لحظات داريد؛ اين به اين معني است که بعد از فيلم مخاطبتان به خانه بر مي گردد و حداقل پنج دقيقه در مورد فيلم فکر مي کند. همين براي ما کافيست. همان پنج دقيقه فکر کردن. ما خيلي به هم نزديک شديم. درگيريها و بحثهاي زيادي با هم داشتيم. لحظات خوب و بد زيادي با هم داشتيم. اين دقيقا به خاطر اين بود که نيما مي دانست چه مي خواهد و در مورد آن چيزي که مي خواست مطمئن بود.

منبع: بانی فیلم

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

تازه های سایت