نصرالله: سید عباس موسوی شیفته امام خمینی بود
گفتگوی سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان با شبکه «المنار» آغاز شد.

مصاحبه سید «حسن نصرالله» دبیر کل حزبالله لبنان با شبکه المنار دقایقی قبل آغاز شد.
وی در ابتدا به بیان خاطراتی از زندگی شهید «سید عباس موسوی» دبیر کل سابق حزبالله پرداخت.
سید حسن نصرالله اظهار داشت، جسم سید عباس موسوی رفت؛ اما روح، اندیشه، فرهنگ، برادران و دوستان و شاگردان و خانواده و همه کسانی که راه او را ادامه میدهند همچنان هستند. من در 16 یا 17 دسامبر 1976 با سید عباس موسوی آشنا شدم. شهید شیخ «علی کریم» که با ایشان آشنا بودم مرا در نجف به سید عباس موسوی معرفی کرد.
وی افزود: وقتی به نجف رسیدم 16 ساله بودم و اولین بار بود که به خارج از لبنان سفر می کردم. بعد از اینکه به منزل آقای عباس موسوی رفتیم، با آقای محمد باقر صدر ملاقات کردم.
دبیر کل حزبالله تصریح کرد، آقای محمد باقر صدر یک سری سوالات در مورد لبنان و تحصیلم از من پرسید و از آقای عباس موسوی خواست که همه امور مسکن، زندگی و تحصیل من را تنظیم کند و او مبلغی نیز به من داد. سید عباس موسوی بسیار باهوش، حاضر و در کار و تحصیل جدی بود.
وی تاکید کرد که در ابتدا تصور میکردم سید عباس موسوی عراقی است چرا که چهره عراقی داشت، من تلاش کردم با لهجه عراقی صحبت کنم اما او گفت که من لبنانی هستم و هر طور میتوانی با من صحبت کن. در اولین آشنایی دو کیلومتر با هم پیاده رفتیم تا نامههایی را که بر عهده من گذاشته شده بود به افراد موردنظر برسانم. تقدیر ما این بود که در منزل شهید محمد باقر صدر و هنگامی که ایشان طلاب را به حضور خود نمیپذیرفتند، نزد ایشان رفتیم. این نشان دهنده جایگاه سید عباس موسوی نزد محمد باقر صدر بود. لحظاتی بعد به دفتر ایشان که دفتری ساده و متواضعانه بود رفتیم و این اولین بار بود که ایشان را میدیدم، سلام کردیم و نشستیم. من واقعاً دستپاچه شده بودم اما ایشان خیلی متواضع و با لبخند با ما برخورد کرد و به همین علت لحظاتی بعد فضا برای من عادی شد. ایشان درباره امام موسی صدر از من سوال کرد و قرار بود این جلسه 5 دقیقه بیشتر طول نکشد اما نیم ساعت با هم صحبت کردیم. ایشان به سید عباس نگاه کرد و گفت که شما از طرف من وکیل هستید و کارهای تحصیلی ایشان را مرتب کنید. سید محمد باقر صدر یک فقیه و اندیشمند و بزرگترین مدرس حوزه بود، ایشان از من پرسید که پول همراه دارم یا نه و من خجالت نکشیدم و گفتم که پولم تمام شده است. ایشان پولی به سید عباس داد وگفت که این پول ، عمامه و عبا و هزینههای تحصیلی ایشان است.
دبیر کل حزب الله ادامه داد: خود سید عباس هم در آن زمان جوان بود و تقریبا 24 سال داشت. ایشان در آن زمان شناخته شده بود. ایشان پنج سال در نجف درس خوانده و پیگیری فعالیتهای طلاب را بر عهده داشت. سید عباس یک طلبه خیلی جدی بود و وقت خود را تلف نمیکرد. روش سید عباس اینگونه نبود که بر اساس روال معمول حوزه دست درس بخواند. او به گونهای درس میخواند که درسهای 8 سال یک طلبه را در یک سال خوانده بود. سید عباس وقتی به عراق رفت سه سال در آنجا ماند و به لبنان برنگشت و خیلی جدی کار تحصیل را دنبال کرد.
حسن نصرالله افزود: سید عباس موسوی دید خود را کاملاً روشن و مشخص کرده بود و کاملا میدانست که دارد چه کار میکند. وقتی من به آنجا رفتم خانوادهاش را نیز در کنارش داشت و آنها را همراه برده بود. ایشان میتوانست چند کلاس درس را انتخاب کند و کارش را ادامه دهد اما این کار را نمی کرد چرا که بسیار مسئولیت پذیر بود. وقتی آیتالله صدر مسئولیت من را به ایشان سپرد مکانی را برای اقامت من انتخاب کرد که بین منزل و مدرسه ایشان بود و این برای من خیلی کمک حال بود. کسانی از لبنانیها در آن زمان در نجف درس می خواندند که تحت تاثیر فضای مذهبی لبنان و حضور امام موسی صدر یا شرف الدین بودند.
نصرالله ادامه داد: سید عباس فقط درس نمیداد، بلکه در روز بعد از درس باید متوجه میشد که شما درس روز قبل را فهمیدهاید یا نه و وقتی به فصل بعدی میرفت که درس قبلی را فهمیده باشی. ایشان همیشه وقتی درسها و کتابها تمام شد از ما امتحان میگرفت. هنوز هم این روال در نجف مرسوم نیست. البته ایشان ما را سرزنش نمیکرد اما ما به این دلیل نسبت به این امتحان اضطراب داشتیم که نمیخواستیم او را ناراحت کنیم.
وی گفت: من یادم است که در سال اول که آنجا بودیم چندین ماه سپری شده بود و ما روزهای هفته را گم کرده بودیم. یکی از مشکلات حوزههای علمیه تعطیلات است؛ تعطیلات تابستانی و تعطیلات ایام محرم و ایام و مناسبتهای مذهبی. به این ترتیب یک سوم از کل سال تعطیل بود و گاهاً برخی از اساتید به حج میرفتند، اما سیدعباس این گونه نبود و حتی در تعطیلات و ماه مبارک رمضان نیز تدریس را ادامه میداد. لذا یک سال درسی ما مصادف با 3 سال درس عادی در حوزه بود. ایشان خودش برای ما استاد انتخاب میکرد و فعالیتهای تحصیلی ما را پیگیری میکرد و برای ما تنوع هم ایجاد می کرد.
وی اظهار داشت:سید عباس در لبنان دارای یک طرح ویژه بود و درس اعتقادی و اخلاق را در آن زمان تدریس میکرد؛ مسائلی که در آن زمان در حوزهها معمول نبود و به همین دلیل ایشان مورد انتقاد برخیها قرار می گرفت. ایشان کتابهای اقتصاد و اندیشه های ایدئولوژیک را تدریس میکرد و معتقد بود که این کتابها باید تدریس شود و تنها صرفاً مطالعه آزاد نباشد. مطالعه شبانه بین طلاب نیز با پیگیریهای ایشان همیشه دنبال میشد.
دبیر کل حزبالله ادامه داد: موضوع دوم موضوع تربیتی و پرورشی ایشان بود. ایشان مانند پدر ما بود و مواظب طلبهها بود. اگر کسی مشکلات مادی داشت به او رسیدگی میکرد و با او درددل میکرد و به اوضاع طلاب و معیشت آنها اهتمام داشت. سید عباس موسوی مانند یک پدر و مادر واقعی به اوضاع طلاب میرسید. ایشان حتی نقش مادر را نیز برای ما ایفا میکرد و به همین علت طلبهها به ایشان تعلق خاطر پیدا میکردند. خیلی از طلبهها جوان بودند و دور از خانواده بودند و خیلی از آنها مانند من اولین سفر خارجیشان بود. اما سید عباس با آنها ملاطفت و همدردی میکرد و به همین علت طلاب به ایشان تعلق خاطر پیدا میکردند.
نصرالله گفت: در ماه مبارک رمضان طلاب باید جلوی سید خطبه ایراد میکردند و ایشان سخنان آنها را میشنید. ایشان در واقع در آن زمان شاگردان خود را برای موقعیتهای متعدد آماده میکردند. ایشان هر روز دو یا سه کیلومتر مسیر را پیاده طی می کرد تا به حرم امام علی (ع) میرفت. ما هم با ایشان می رفتیم؛ چراکه در آن زمان پول کرایه را نیز نداشتیم. البته ثواب آن نیز مد نظر ما بود. در سال 1979 در مراسم اربعین تلاش کردیم که به زیارت اربعین رفتیم، نظامیان رژیم عراق در آن زمان ممانعت میکردند اما ما ما تصمیم گرفتیم که این سفر را انجام دهیم.
وی ادامه داد: حدوداً 15 طلبه بودیم که عمامههای خود را کنار گذاشتیم و با لباس عربی راه افتادیم. در آن سال رژیم عراق با تانک مانع از پیادهروی شد و به سمت مردم تیراندازی کردند و جنگنده ها نیز مردم را موشک باران کردند. یک مسیر آسفالت بود، اما یک مسیر خاکی نیز بود که سید عباس ما را از آن مسیر برد. اگر سید عباس آن پیاده روی را انجام نمی داد شاید ما نیز آنجا نمی رفتیم. او در یک ایست و بازرسی حتی سر افسران عراقی داد زد تا ما توانستیم از آنجا عبور کنیم. ما خیلی ترسیده بودیم اما به هر حال از آمجا رد شدیم، بعد از آن پیاده روی بود که خیلی از طلاب بازداشت شدند و رژیم عراق شروع به بیرون کردن طلبه ها از نجف کرد.
نصرالله افزود: اواخر سال 1979 و محرم بود. سید عباس در آن زمان برای تبلیغ به لبنان آمده بود و خانواده اش در نجف باقی مانده بود. اما فضای نجف، فضای بحرانی بود و خیلی از طلبهها مفقودالاثر شدند و سرنوشت آنها معلوم نشد. در آن زمان ما توافق کردیم که اگر دستگیریها و حمله به منازل شروع شد رمزی عمل کنیم. در آن زمان ارتباطات معمول وجود نداشت- لذا ما رمزی قرار داده بودیم که اگر به او پیام دادیم که دختر تو سمیه مریض شده است و باید زود برگردی، اما اگر این پیام را به او می دادیم متوجه می شد که دیگر نباید برگردد. وقتی ما این پیام را به او نشان دادیم فهمید که دیگر نباید باز گردد. اگر ایشان را می گرفتند حتماً او را شهید می کردند. او از خواص محمد باقر صدر بود و ایشان نیز پیامی فرستادند که سید عباس بازنگردد.
سید حسن نصرالله تاکید کرد: رژیم عراق تصمیم گرفت طلبههای لبنانی را اخراج کند. یک افسر استخبارات عراق آمد و همه ما را جمع کرد و برای ما سخنرانی کرد، پاسپورتها را جمع کردند و همه آنها را بردند و دیگر برنگشتند، آنها را به زندان بردند و شکنجه دادند و بعد از مدتی به لبنان تبعید کردند. هر زمانی بر اساس سال ورود به عراق تعدادی از طلبهها را می بردند. ما به سختی موفق شدیم از عراق خارج شویم. ما در سال 78 از عراق خارج شدیم.
دبیر کل حزبالله ادامه داد: ما وقتی به لبنان بازگشتیم سراغ سید عباس موسوی را گرفتیم و به خانه پدری ایشان رفتیم و از ایشان که آنجا بود سوال کردیم که باید چه کار کنیم. در برخی از مناطق لبنان مدارس دینی وجود داشت اما در بقاع چنین مدارسی وجود نداشت. تصادفا استاد ما از بقاع بود و ما دانشجویان همگی از جنوب بودیم، لذا ما ایشان را به جنوب آوردیم. یکی از علتهای آن اوضاع امنیتی لبنان بود که منطقه جنوب فضای آرامی داشت. منطقه هرمل مدارس دیگری نداشت و ما تصمیم گرفتیم که به آنجا برویم تا بتوانیم تعداد بیشتری از طلاب علوم دینی را در آنجا جذب کنیم، لذا تاسیس این حوزه علمیه میتوانست بقاع را احیا کند. لذا به شهر نبی شیت رفتیم و نبی شیت را زیارت کردیم. در آنجا اتاقهایی بود که تصمیم گرفتیم حوزه های ابتدایی را قبل از ساخته شدن ساختمان در آنجا برپا کنیم.
وی تصریح کرد: تعداد ما نیز کم بود و می توانستیم در همان جا ساکت شویم. اما ایشان اصرار داشت به بعلبک برود تا این طرح تمام بقاع را شامل شود و همه بتوانند به آنجا بیایند. علت رفتن به بعلبک از نگاه سید عباس خوب کارشناسی شده بود. در بعلبک شرایط حتی از نجف هم سختتر بود، ما 8 طلبه بودیم که در دو اتاق زندگی و آشپزی می کردیم و درس میخواندیم. البته اساتید دیگر غیر از ایشان هم بودند اما ما به ایشان تعلق خاطر داشتیم. ما آن مکان را از صاحبش اجاره کردیم. سیدعباس در آنجا طلبه های بیشتری را جذب کرد و چند بار انتقال پیدا کردیم. در یکی از مدارس ایشان 3 کیلومتر تنهایی پیاده روی می کرد تا بتواند به مدرسه بیاید و بعد از تدریس باز پیاده برمی گشت. ایشان برای تاسیس این حوزه از خیلی از علما کمک گرفت. امام موسی صدر هم کمک هایی انجام داد، اما این کمکها در حد توان ایشان بود. سیدشمسالدین هم چند ماه کمک هایی انجام داد، اما سید محمد حسین فضل الله تا سال 82 هزینه ها را تقبل کرد، بعد از این تاریخ درهایی برای هزینه های حوزه باز شد. در سال 82 کل حوزه یک خودرو توانست خریداری کند.
سید نصرالله تاکید کرد: سید عباس از شهید محمدباقر صدر اجازه گرفت تا برخی از هزینه ها را در حوزه انجام دهد و ایشان خیلی استقبال کرد. ما نیز مانند کلدنیا تحولات را پیگیری میکردیم. ما در آن زمان دیدار نداشتیم اما امام خمینی را میشناختیم همانطور که تمام دنیا ایشان را دنبال میکردند. وقتی امام به ایران آمد ما نیز مانند همه نگران بودیم و می ترسیدیم که ایشان را بزنند، اما خدا را شکر این اتفاق نیفتاد. شهید محمد باقر صدر بعد از پیروزی انقلاب گفته بود این رویای چندین هزار ساله انبیا است که تحقق پیدا کرده است در آن زمان در بعلبک تظاهرات برپا شد و ما بسیار خوشحال شدیم. شاید بیش از همه سید عباس موسوی از این موضوع خوشحال شده بود.
دبیر کل حزب الله گفت: رابطه محمد باقر صدر و سید عباس بیش از شاگردی و استادی بود. سید عباس عاشق شهید محمد باقر صدربود و من چنین رابطه ای را تا آن زمان ندیده بودم. مرجع ما آن موقع آیت الله صدر بود ، ولی به سایر مراجع نیز احترام می گذاشتیم و در برابر آنها کرنش می کردیم. سید عباس تمام کتاب های شهید محمد باقر صدر را به ما درس داد، کتاب های کوچکی که از ایشان در اختیار ما بود. ایشان در زمان حضور در لبنان نیز با شهید صدر در ارتباط بود و موافقت ایشان را در صرف هزینه ها و تدریس گرفت. ولی شهید صدر کتابهای اصول جدید را برای حوزه نوشت تا آن را جایگزین کتابهای قبلی کند، اولین حوزه دنیا که این کتابها را تدریس کرد حوزه ما بود.
نصرالله اظهار داشت: شهید صدر همانطور که می گفت در امام خمینی ذوب شوید، سید عباس هم در شهید صدر ذوب شده بود. به همین علت شهادت ایشان در حدود 40 سالگی سید عباس را شوکه کرد و ایشان بسیار عصبانی شد. یکی از علتهای عشق سید عباس به امام خمینی، عظمت و دستاوردهای امام بود. شهید صدر میگفت که امام خمینی آرزوی انبیا را محقق کرده است. حالا کرامتها را کنار بگذاریم، ایشان به تنهایی نهضت خود را آغاز کرد و در سن بالا معجزه ای را انجام داد که بزرگترین دیکتاتوری آن زمان را ساقط کرده و آمریکا را از ایران خارج کرد و مردم را احیا کرد. مردم ایران بعد از انقلاب تحت چه شرایطی قرار گرفتند. لذا شخصیت و وجود امام اشخاصی مانند سید عباس را جذب می کند و این طبیعی بود.
وی ادامه داد: علت دوم خود موضع شهید صدر بود و سید عباس هم دست پرورده شهید صدر بود. لذا طبیعی بود که ایشان نیز بر اساس تمایل شهید صدر عاشق امام خمینی شود. اگر تقدیر این بود که شهید صدر زنده می ماند، حتما همه می دیدند که ایشان چطور در امام خمینی ذوب شده است. چرا که می فرمودند در امام خمینی ذوب شوید همان طور که ایشان در اسلام ذوب شده است. سید عباس عاشق و شیفته امام خمینی بود./تسنیم
دیدگاه تان را بنویسید